سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشه آینه‏اى است تابناک ، و پند روزانه ترساننده‏اى از غل و غش پاک ، و تو را در ادب کردن نفس بس که دورى کنى از آنچه نپسندى از دیگر کس . [نهج البلاغه]
 
جمعه 91 تیر 30 , ساعت 5:58 عصر

علامه حسن زاده آملی : حکایت کرد براى ما جناب حجة الاسلام حاج سید جعفر شاهرودى که از علماى عصر حاضر تهران است دو مکاشفه را که مفصل است ، مجمل آن را براى یافتن مقام و منزلت صاحب ترجمه مى نگارم ، فرمود:

شبى در شاهرود خواب دیدم که در صحرایى حضرت صاحب الامر(عج الله تعالى له الفرج )با جماعتى تشریف دارند و گویا به نماز جماعت ایستاده اند، جلو رفتم که جمالش را زیارت و دستش را بوسه دهم ، چون نزدیک شدم ، شیخ بزرگوارى را دیدم که متصل به آن حضرت ایستاده و آثار جمال و وقار و بزرگوارى از سیمایش پیداست ، چون بیدار شدم در اطراف آن شیخ فکر کردم که کیست تا این حد نزدیک مربوط به مولاى ما امام زمان است ، از پى یافتن او به مشهد رفتم نیافتم ، در تهران آمدم ندیدم ، به قم مشرف شدم ، او را در حجره اى از حجرات مدرسه فیضیه مشغول به تدریس دیدم ، پرسیدم : کیست ؟
گفتند: عالم ربانى آقاى حاج میرزا آقاى تبریزى است ؛ خدمتش مشرف شدم تفقد زیادى کردند و فرمودند: کى آمدى ؟ گویا مرا دیده و شناخته از قضیه آگاهند پس ملازمتش را اختیار نمودم و چنان یافتم که او را دیده بودم و مى خواستم .
تا شبى که نزدیک سحر در بین خواب و بیدارى دیدم درهاى آسمان به روى من گشوده و حجاب ها مرتفع گشته تا زیر عرش عظیم الهى را مى بینم ، پس ‍ مرحوم استاد حاج میرزا جواد آقا را دیدم که ایستاده و دست به قنوت گرفته و مشغول تضرع و مناجات است به او مى نگریستم و تعجب از مقام او مى نمودم که صداى کوبیدن در خانه را شنیده و متنبه گشته ، برخاستم در خانه رفتم ، یکى از ملازمین ایشان را دیدم که گفت : بیا منزل آقا!
گفتم : چه خبر است ؟
گفت : سرت سلامت خدا صبرت دهد، آقا از دنیا رفت.

منبع:هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 23 و 24



لیست کل یادداشت های این وبلاگ